حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

تنها مشکل

 

خوبه نه ؟ 

خیلی بهتر از احمدی نژاد هست ، نه ؟ 

کاملن محسوسه که چقدر اوضاع فرق کرده ، نه ؟  

کابینه ی تمام ریش رفت و کابینه ی ریش پروفسوری ها آمد !!!

 

یعنی آدم میخواد خودش رو که حیفه ، زیرپوشش رو جر بده !!! 

 

با کلی هوچی بازی روی کار اومدن ، حالا هم مشکل اصلی ، بحث استراتژیک و نقل محافل شده فیس بوک !!! 

 

تمام سعی و تلاش و برنامه های دراز و کوتاه آقایون شده اهتمام در رفع فیلترینگ از فیس بوک !!! 

عجبا ! وا عجبا !

 

 یعنی ادم میمونه چی بگه ؟! 

یک پسر جوان امریکایی بنام زوکربرگ داخل یک اتاق ، یک فضای مجازی ساخته بنام فیس بوک ، یک دولت در ایران هشتاد میلیونی با هزار بد بختی رای از ملت جمع میکنه تا بتونه کاری کنه مردم بتونن به این جناب فیس بوک دسترسی راحت داشته باشند !!! 

 

یا اون جوان خیلی بزرگ هست یا این دولت سخیف ! و یا اینکه ... یکی میخواد سر مردم رو شیره ببنده !  

 

 

 

 

 

کودک

 

همسرم داره کتابی با عنوان روانشناسی مرضی کودک میخونه ٬ به ذهنم خطور کرد که در حقیقت هرچه مرض هست از پدر و مادر و جامعه به کودک سرایت میکنه ! 

بهتره اول کتاب در مقدمه اینجور بنویسند : 

خواننده گرامی در صورتی که پدر و مادر آدم بودند ٬ رسانه ها و مخصوصن تلوزیون با اخلاق و حرفه ای بود و دوست و همسایه و مهد کودکها و ... همه و همه درست حسابی بودند ٬ پس از آن در این کتاب می پردازیم به روانشناسی مرضی کودک !! 

 

 

ظریف مصور

 

یک تبلیغی بود در تلوزیون از ظریف مصور ، حالا واقعن این ظریف مصور هست ! 

منظورم از این ظریف ، وزیر امور خارجه هست ، کلن زیاد تصور می کنه !!! 

تصور میکنه واقعن در زمینه هسته ای تمام اختیار هست ! 

تصور میکنه چون ریش پروفسوری داره خیلی باکلاس  هست ! 

تصور میکنه واقعن وزیر امور خارجه هست ! 

حرف زدنش در روز اولی که رای از مجلس گرفت در حد یک طلبه ای بود که تازه از حوزه بیرون اومده و خفن جو گیر از التماس دعا گفتن پیر و پاتال ها !!!  

امیدوارم مردم شود . 

و اما بعد ...

اگر اشتباه نکنم بیش از سه ماه هست که مطلب نگذاشته ام . 

کمی که فکر می کنم میبینم در دنیای پیرامون خبر خاصی نبوده بجز خودم که بزرگترین خبر خاص بعد تولدم واسم رخ داد !!! 

بالاخره دستم  حنایی شد و گذاشتم توی پوست گردو و با یه افسار در حالی که شتری دم در خونه ی بختم نشسته بود گفتم : بله ! اونم با چه خجالتی !   

خب به نظرم همین دلیل قانع کنند ای واسه طولانی ترین غیبتم باشه !