در سی سالگی هستم و تا به امروز ...
یاد گرفتم که من هم یک سوسک هستم
یاد گرفتم عقل برای اندیشیدن است نه فقط برای ارائه اطلاعات ذخیره شده
یاد گرفتم اسطوره را حقیقت ندانم
یاد گرفتم هرکاری را که پدرم انجام می داده من نباید الزاما انجام بدهم
یاد گرفتم من عضوی از اجتماع هستم هرچند حتی یک نفر همفکر و هم عقیده ام نباشد
یاد گرفتم احترام به ذره ذره هستی ، از کوه و درخت و حیوان تا به انسان ، هیچ چیز از من بودنم کم نمی کند
یاد گرفتم از قانون هستی گریز نکنم
یاد گرفتم که من هم از هستی هستم
یاد گرفتم عشق یک حقیقت است ... (۱)
یاد گرفتم با خودم هم مهربان باشم
یاد گرفتم بدون شهوت هم میتوان زندگی کرد
یاد گرفتم که یادگرفتن خوبست .
-------------------------------
(۱) عشق یک حقیقت است که من از آن هراسانم .
-------------------------------
پاورقی : سی سال چیزایی که یاد گرفتم یه صفحه هم نشد ! واسه یه کتاب جیبی شدن یادگیریهام یه پنجاه و شش هفت سال نوری سن لازم دارم !!!
بمناسبت 25 نوامبر داشتم در مورد اینکه توی شهر و دیار ما چه خشونتهایی ممکنه بر زنها روا داشته بشه می اندیشیدم .
به این نتیجه رسیدم که خشونت با زن حتما بر خورد فیزیکی نیست تا اسمس از خشونت میاد همه زود به این فکر میکنیم که زنی توسط شوهرش کتک زده شود در حالی که به نظر من محروم کردن زن از خیلی از حقوق اجتماعی نیز نوعی خشونت است .
مثلا همینکه غربیها میگویند زنها به ورزشگاه نروند !
توی امریکا حتما باید فلان لباسهایی رو از سر تا به پا حتی توی تابستون بپوشند !
در آلمان واسه همه رشته های دانشگاه سهمیه دختر و پسر متفاوت دارند !
در ایتالیا زن بدون اجازه شوهر نمی تونه از کشور خارج بشه !
در فرانسه انواع و اقسام فحش های موجود بر علیه زنان هست ! مثل : مادر ... عمه ... خواهر ... زن...
اینکه در گینه بیسائو دختر از پسر کمتر ارث میبره !
و دهها بلکه صدها مورد دیگر !
خب اینها بر روی روان یک زن اثر منفی نمیگذاره ؟ اینکه به زور واسه یکی باید و نباید قرار بدیم خشونت نیست ؟! میگن زندان انفرادی از بدترین شکنجه هاست ، آیا زنان را خیلی جاها ، حتی در خیابان ، در زندان انفرادی قرار نداده ایم ؟
بعد توقع داریم زنها مثل مردها رانندگی کنند و سوسک که میبینند جیغ نکشند !
اما جالب اینکه خیلی از زنها اگر نگوییم همه آن خشونت ها ، اکثرشان را پذیرفته اند !!!
پینوشت : زن شریک شیطونه .