حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

خواب

خیلی خوابم میاد

خیلی خوابم میاد ٬ شاید از خستگیه شایدم دارم خودمو به خواب میزنم !  

 

با خودم فکر میکنم وقتی یکی خوابه :

 

اشک بچه های یتیمی رو که پدرشون به خاطر اعتیاد داره جون میکنه رو نمی بینه  

رنگ زرد و قلب بیمار مادری را که فرزندش پشت میله زندونه را حس نمیکنه  

فریاد بی کسی هیچ کسی را نمیشنوه

بوی تعفن فساد توی کوچه و خیابان را نمیفهمه 

هلهله خرافات را در هیچ محفلی نمیشنوه

شکستن نی و خشکیدن دوات را نمیبیند 

هیچ مسئولیت برای  آزادی اسیران در چنگال جهل بر دوش خود ندارد 

درد تفاوت در حقوق بین مردمان ندارد 

کینه ظلم دغلکاران بر دل ندارد   

 

و گویا جز جسمی  افتاده در گوشه ای هیچ ندارد  

یا که شاید او مرده است !!!!!   

 

اما نه ! نباید خوابید !  

 

 آثار آمدنش را به خوبی  میبینم ! 

به خوبی رنگ حضورش را در طرحهای تیره و کدر در و دیوار میبینم  

وقتی به دور دست ترین نقاط دریا مینگرم او را سوار بر موجی عظیم در حرکت به سوی  به جزیره ی  مان  می بینم  

مگر رقص برگهای سبز دربرابر خصم طوفان های سهمگین نویدی جز امید به آمدنش را میدهد ؟  

 

میخواهم ببینم ، میخواهم بیدار باشم تا ببینم . باید سنگینی پلکها و درازای شب  را تحمل کرد و نیز باید برای خفتگان  نیز بر شیپور بیداری دمید .  

 

خواهد آمد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد