میوه های بی وجدان
به نظر میرسه یه ذره میوه های خوشمزه و خوشخوراک بی معرفت شده اند !
یه وقتایی کار به جایی میرسه که میگم اف بر زردآلو اف بر طالبی و ...
آخه چرا اینجور هستین ؟ هم خوشمزه و هم گرون !
بد جوری غمگین میشم وقتی غبار حسرت روی چهره زن میانسالی می بینم که واسه خرید میوه به مغازه میوه فروشی میاد و این پا اون پا میکنه ! که چی ؟! که این جناب زرد آلو گرونه و بچه هاش زرد آلو دوست دارن !
حالا تو این گیر و دار و شلوغی مغازه صبر میکنه ... صبر میکنه تا خلوت بشه ! میره کنار پاچالدار و آهسته بهش میگه : دیگه رسید به پوسیده هاش حالا چند میدی ؟
ای مرده شور اون قیافه ات رو ببره ! جناب آقای زرد آلو ! خب یه ذره ارزون باش همه بتونن بخورنت! مگه اون بچه هایی که پدرشون کارگره یا شاگردی این و اون را میکنه و یا به هر نحوی درامدش کمه آدم نیستند ؟
چرا میخوای فقط بری توی شکم کسایی که دستشون به دهنشون میرسه ؟
حاج اقای خربزه یه کلام بهت بگم مختصر و مفید از چشم من دیگه نه به اندازه خر ارزش داری نه بز ! حالادائم پز قیمت کیلویی اونقدت را بده !
جناب کیوی با شما هم هستم ! همینطور شما لیمو خانم ! مگه نمیدونی توی زمستون واسه سرما خوردگی چقدر خوب هستی ؟ مگه نمیدونی فقیر فقرا چون لباسهای گرم ندارن ٬ خونه شون گرم کننده مناسب نداره ٬ غذاهای مقوی نمی خورند زود سرما خورده میشن ؟
ای توت فرنگی بی چشم و رو تو هم که گرون هستی ! از خدا بترس ! مگه قدیما نمیگفتی صورت خودت را با سیلی سرخ میکنی ؟! حالا چی شده ؟ چرا باید توی سلفون بپیچنت و بگذارنت توی یخچال مغازه ؟ نگاه کن به اون بچه بینوا در حالی که دستش توی دست مادرش هست ٬ آب از لب و لونچه اش جاری شده ؟ تو هم شدی وصله شکم مردم دارا ؟
لج تمام میوه های بی وجدان و گران از امروز ۲۶/۰۳/۱۳۸۹ لغایت ۲۵/۰۴/۱۳۸۹ لب به میوه نخواهم زد !