حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

زورکی

زورکی

چند سال پیش زیر بازارچه محل صحبت از قدیم و پلیس اون زمونها بود و هر یک از قدیمیها داستانی روایت میکردند  یک از راویان پدرم بود و میگفت در زمان ۵۰ ٬ ۶۰ سال پیش میخواستند فرهنگ سازی کنند و مردم لباس باکلاس بپوشند اولین کاری که کردند گفتند با زیرشلواری نمیشه توی کوچه خیابون تردد کرد و جرم به حساب می آید . 

 

دو تا پاسبان مامور منطقه ما بودن با دو شیوه مختلف ٬ میگفت یک دفعه من از خونه اومدم بیرون و دوچرخه به دست از زیر بازارچه رد میشدم که جناب سروان شماره یک یخه من رو گرفت و  با دست دیگرش دوچرخه رو ازم گرفت و من را پیاده جلو انداخت و خودش سوار بر دوچرخه تا پشت دروازه قدیم شهر برد و در آخر بهم گفت : فردا صبح بیا کلانتری دوچرخت را تحویل بگیر . خلاصه اون روز را یه ده کیلومتری پیاده راه رفتم و فردا هم دو تومان جریمه شدم . 

 

ویک دفعه دیگر پسر خاله اش (که در هنگام نقل قول پدرم آنجا نشسته بود) با زیرشلواری زیر همین بازارچه نشسته بوده که جناب سروان شماره دو می آید  و با دو سیلی آبدار او را به شهربانی می برد و پس از اخذ جریمه و حواله یکی دو پس گردنی و اردنگی او را آزاد میکند .  

 

در همین حین من یک نگاه به هر دو آنها انداختم ٬ تقریبا شصت سال بعد ٬ هردو آنها زیر شلواری پوشیده بودند و زیر همان بازارچه نشسته بودند ! یا پاسبان دودولیزم با آنها برخورد کرده بود یا آنها پاسبان را دودول خود هم مفروض نکرده بودند !

 

و اینجا بود که علامت سوالی در ابر بالای سرم شکل بست : فرهنگ سازی با زور و کتک و فحش و ناسزا چقدر زمان خواهد برد ؟

 

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد