حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

مرگ

مرگ

کوچ کردن به یه دنیای دیگه ٬ رفتن و دوباره برگشتن ٬ نابود شدن برای همیشه ٬ نابودی جسم برای همیشه و باقی ماندن روح در فضا و یا هرچیز دیگر که در ذهن میلیاردها انسان بوده و هست .

 

کدام صحیح است ؟ 

 

اونچی که در طول زندگی بشر پر وضوح میشه دید ٬ تفسیرها از مرگ تنها و خالصانه برای خود مرگ نیست بلکه به جهت استفاده از آثار نگرش به آن  در زمان زنده بودن بشر است . بدین ترتیب که تفسیر کنندگان عموما صاحبان و یا راهبران ایدئولوژی خاصی هستند ٬ از آنجایی که مجبور بوده اند در سلسله مباحث پیرامون اندیشه و منش راهبردی خود به انتهای عمر انسان برخورد کنند و  پیروان و دعوت شوندگان را در برابر این سوال بسیار مهم و مرموز می دیدند به ناچار پایه و اساس بسیاری از درخواستهای خود را زندگانی یا نابودی انسان پس از مرگ قرار می دهند . 

 

در این بین کاملا مشهود و آشکار است که اندیشه های عقلی کمتر به دنبال زندگانی پس از مرگ می روند و اندیشه های دیکته شده و یا متکی بر غیب زندگی پس از مرگ را به انحاء مختلف در بر میگیرند . 

  

من مرگ را بر سه قسم میدانم : 

۱ - مرگ عادی  

۲ - شهادت  

۳ - کشته شدن 

 

مرگ عادی که مشخص است مرگی که هیچگونه تعمدی به جهت مردن در آن نهفته نیست. 

 

شهادت را مرگی گویم که شخص با اراده خود به سمت مرگ حرکت کرده و تفکری ایدئولوژیک تقویت کننده حرکت او بوده . 

 

و در نهایت کشته شدن ٬ که در آن شخص میلی به جان دادن ندارد ولی توسط شخص یا اشخاصی با تعمد کشته میشود . 

 

آنچیز که امروزه مورد توجه بسیار قرار می گیرد تداخل کشته شدن و شهید شدن در نظرهاست . 

 

تمیز دادن آن بسیار راحت است ولی گروههای ایدئولوژیکی هستند که ایندو را قاطی میکنند ٬ مثلا گروههایی که هم مذهبی هستند و هم ملی گرا . 

 

در مبارزات  اجتماعی ٬ سیاسی و نظامی برخورد افراد با موضوع نوع مرگشان را مشخص میکند . 

 

مثلا یک مسلمان جنگ را یک وظیفه دینی و یا مذهبی میداند که در صورت کشته شدن در آن بی قید و شرط به بهشت خواهد رفت . 

 

اما یک میهن پرست جنگ را یک مبارزه برای حفظ سرزمین خود میداند که در صورت کشته شدن در آن او چیزی بدست نخواهد آورد و تنها امید و آرزوی او آزادی و یا پیروزی مردم و میهنش است . میتوان حتی به کشته شدن پدری برای نجات جان همسر و فرزند در یک درگیری اشاره کرد .

 

حال این کشته شدگان و یا کشته شدگان بر اثر مبارزات مدنی را شهید خوانند که خب نه من میپسندم و نه خودشان . چون به قصد کشته شدن گام بر نداشتند بلکه از دست دادن جانشان در به وقوع پیوستن خواسته شان کمتر اهمیت داشته .

 

همانگونه که شهدا دارای قرب و منزلت در نزد همکیشانشان هستند ٬ کشته ها نیز  مقبولیت و محبوبیت در نزد جامعه دارند و بسیارند از اینان که نیکنام در درازای تاریخ مانده اند .  

 

اما با پیشرفت زمان تفکر بشری نوع کشته شدن را میپسندد تا شهادت را ! 

 

چرا ؟  

نخست اینکه تفکرات ایدئولوژیک کمرنگتر شده اند و دوم اینکه  مبارزات امروزه مدنی است و رسیدن به یک زندگی ایده آل برای مردم جامعه مورد نظر دارای اهمیت است و یک مبارز مدنی در شرایط پرخطر هم نمی خواهد تا حصول و وصول هدف بمیرد ولی تاکید می کنم در شرایطی حساس به راحتی جانش را در طبق اخلاص می گذارد .  

  

و جمله پایانی اینکه ما سوسکهای باخردی هستیم که با یک لنگ کفش پچخ میشیم و روز از نو روزی از نو !  

   

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد