حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

پریا

پریا چی چی  می خوان ؟؟؟ 

 

به یاد شاملو

یکی بود یکی نبود  

زیر گنبد کبود  تنگ غروب سه تا پری لخت و عور نشسته بود  

زار و زار گریه می کردن پریا  

 

ما رفتیم جلو 

عجب !  

زار و زار گریه میکردن پریا ! 

مث ابر باهاری !  

ضجه شون عین رعد برق بر هیکل آدمی میزد  

 

مسالت کردیم از پریا همچو اون دشمن دیو :

پریا گشنه تونه ؟  

خسته شدین ؟ 

 مرغ پر بسته شدین ؟ 

 

هیچی نگفتن پریا ! 

 

باخودم گفتم  

آب و دون و غذا و میوه که مفت  

صبح تا شب تفریح و شادی ، ناز و نعم 

 آزادن و هر جا می رن   

هرچه که دلشون میخواد هم میگن و همم دارن   

 سالها گذشت

هرچه گفت اون سوار چالاک هم ، که روشون اثر نذاشت !  

بازم دارند  گریه میکنند !   

چاره چیه ؟ 

مرحم زخمشون چیه ؟ 

 من فقط یه راه دیگه میبینم 

شایدم خیلی قدیمی شده 

ولی من نمیدونم  

مردم چرا اونرو باور ندارن 

آهای بیاین  

بیاین  

بیاین  

آهای مردم بیاین یه کاری بکنیم  

 واسه دلخوشی این پریا 

 شایدم اون پریا 

 با هم یکدل و یکرنگ بشیم  

بزنیم بر در شب  

دیو وبچه هاش رو بیرون بکشیم  

نه با کتک نه با فحش 

دو کلوم حرف حساب درگوشی  

بهشون آروم بگیم  

واسه رسم معرفت   

آخر گفتگومون

یه دونه فانوس نفتی بهشون هدیه بدیم 

 

شایدم نوری اومد تو دل شب !

اونم آهسته ، یواش و کم کمک

بیاد و روشن بشه 

قاطی روزها بشه   

 

باشه که تو این میون  

پریا شاد بشن  

خنده کنن 

پراشون رو وا کنند 

 

پریا ! 

 تو رو خدا گریه بسه !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد