حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

مگه میشه ؟

مگه میشه ...

فرمودند که مگه میشه یه پرنده بمونه بی آب و دونه ؟  

 گفتم  مگر نمی بینید که  چگونه آب و دانه را خود بر خود بسته اند ؟ 

 

فرمودند : مگه میشه که قناری توی بغض آواز بخونه ؟ 

گفتم : چرا که نشه ؟! اگه کسی خوب گوش کند به خوبی صدای صدها قناری رو توی قفس خواهد شنید که با چه سوزی از بی مهری قفس بان و میله های داغ قفس و نیشخند صاحب قفس می نالند و  

 می خواند  !!!  

 

فرمودند: مگه میشه که ستاره توی آسمون نباشه ؟ 

گفتم :آری گهگاه همه ستاره ها را با تور خشم و کینه شکار می کنند و دانه دانه زیر خاکشان میکنند و گورکن با بیلی آهنین بر آن خاک می کوبد تا مبادا سوخته شان هم نور دهد ولی ما می دانیم هرگاه که ستاره در آسمان نبود خورشید بیامد . 

 

فرمودند : مگه میشه ماهیا رو بگیریم از آب چشمه ؟ 

گفتم : سالهاست که ماهیها تلزی می کنند و ماهی گیران آن را خواندن شهادتین می دانند ! 

 

فرمودند : یا گلای باغ عشق رو بذاریم یه عمری تشنه ؟ 

گفتم : گلهای ما بی نیازند این آب است که تشنه عشق این گلهاست ! 

 

و باز فرمودند : مگه میشه گلدونا رو بذاریم تو حسرت آب ؟ 

گفتم : سالهاست که گلدانها  شکسته اند و گل در بیابان می کارند ! 

 

فرمودند : یا شب قشنگ عاشق بمونه بی نور مهتاب ؟ 

گفتم : شب عاشقان را سر بالای دار خود ، مهتاب است ! 

 

فرمودند : مگه میشه ؟ 

گفتم : در مرام عاشقان نشد نمیشه . 

 

 

تقدیم به هستان همیشه مست .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد