چاره تنهایی
دلم برای آن آدم تنهایی می سوزد که حدیث عشق را نگوید مگر به حضرت دوست .
اما هرگز دلم نمی سوزه واس کسی که یکی را میخواد واسه وقت پر کردن .
این دو مدل کلی تنهایی هست . یه گروه اکثریت هستند که دنبال یکی می گردند واسه گذراندن لحضات خوش و ناخوش زندگی ٬ هم واسه قهقه و هم واسه هو هو !
حالا یا همدیگر را دوست می دارند و یا اینکه تحمل میکنند ٬ روم به دیوار یه چیزی توی مایه خیلی از زوجها ! حالا اینکه یعنی نرمال و پاپیورال هست ٬ خیلیها بدون یک حیوان خانگی و یا حتی یک درخت و گیاه احساس تنهایی میکنند .
اما اون نوع دیگر تنهایی که مد نظر من هست خیلی جای بحث داره . ادم صد نفر و هزار چیز رنگ و وارنگ دور و برش داره اما ... انگار که نداره و شاید اگر نبودن واسش بهتر بود !
منظورم از این تنهایی ٬ تنهایی فکر هستش ! به نظرم تنها ترین ادم کسی هست که همفکر نداشته باشه ٬ وقتی فکرش را ارائه می دهد کسی نمی فهمد و درد آور اینکه مجبور باشد افکار نا هنجار دیگران که دور و برش را احاطه کرده اند رو بشنود و از کنارشان بگذرد و یا به ناچار تایید کند !
این یعنی شکنجه !
زهرآگین ترین لحظه تنهایی موقعیست که افراد دور و بر آدم که به اندازه سیب زمینی در عمرشون آزادانه فکر نکرده اند بهش نیشخند فکری بزنند !
چاره این تنهایی چیست ؟
ماندن و زهرها در جان ریختن و یا زندگی را در چادرشبی پیچیدن و رفتن !