اما در عدیده علامات سوالی که در این دو روز زندگی بر ذهن کوچک من نقش بسته جستجوی علت برادر کشی در جامعه است .
اینجور بگویم که مراحل احترام پدر من اینجور بود :
مسیحی و زرتشتی و یهودی در مقام نسبتا خوبی بودند
در مرحله بعدی اهل تسنن
در مرحله ضعیفتری دراویش و صوفیان
و در آخرین مرحله احترام که شاید احترامی هم نباشد بهائیت و وهابیون هستند .
حکایت غریبیست ! به کسانی که پیامبرشان و کتاب مقدسش را قبول نداشتند بیشتر از کسانی که هم دین هستند و لی منش پیاده کردن دین را متفاوت می انگاشتند احترام قائل بود !
کله آدم گیج می ره ! مردمان دین دیگه تا منتها الیه هر رشته ای توی دانشگاه می توانند بروند ولی مثلا بهائیان حق تحصیل ندارند ! جالبه اونا میگن الله ٬ اینا هم میگن ! اونا میگن محمد ٬ اینا هم میگن ٬ اونا و اینا میگن قرآن کتاب آسمانی .... خلاصه تشریف میاورند تا آخرین منزل ٬ اونا میگن امام زمان اومده و رفته ٬ اینور میگن نه هنوز نیامده .
خب اختلاف در منزل آخر است و جای بحث هم دارد اما ...... اما ..... پدر مرحوم من آخه اون زرتشتی که با هم گل می گفتین و می شنفتین اصلا از بیخ که هیچی از دینت رو قبول نداشت ! اون مرحوم جهودی که دم چهار سو می نشست و مزه می ریخت که صد در صد با دینت مخالف بود ! حال شما گیر دادی به این بهائی که توی پله آخر پاشو از نظر تو کج گذاشته !
خدا بیامرزدت بابا این دیگه از اون رفتارای ناهنجار بود ! آخه سیبیل درویشای گنابادی که دیگه به دنیا و آخرت کسی ربطی نداشت !
خلاصه اینکه مرحوم پدر ما بدجور خفت برادراش رو میگرفت و ما هاج و واج !
اما امان از اون روزی که خودشم مغضوب شد ! اونروزی که :
او شیعه دوازده امام و انها هم دوازده امام ٬ او انقلابی و اونا انقلابی ٬ او ریشش رو می زد اونا نمی زدن به همین دلیل اونا شدن حزب اللهی و او حزب شیطونی !
اونا شدن همه کاره و او همون کارگر باقی موند !
پدر مرحوم من ! آخه این خشتی که گذاشتی هنوزم داره قربانی میگیره !
گفتگوی تمدنها رو بی خیال !
در این کلام قصد حمایت از هیچ دین و مکتبی نبود تنها سوال متعجبانه ای بود بر مزار پدر مرحوم .