حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

فضله کلاغ

پرواز را به خاطر ...؟...! آره ؟ نه !!!

چه خوش است حال مرغی که هیچوقت نپریده باشد ... چه نکوتر آنکه مرغی را ننش نزاییده باشد .   حالا این مرغ هیچیک از اینا نیست و در یک نگاه ایدآلیستی  هر روز باید به اونجاش فشار بیاره و یه تخمی واسه ملت بذاره ! 

 اما ... 

اینکه داری پیاده روی میکنی و یهو یه کلاغ کثافت میکنه بر روی شانه ات یه چیزه ... اینکه توی خونه نشستی و گند خیلی بدی به مشامت می رسه و وقتی نگاه می کنی می بینی روی شونه ات فضله کلاغ پیر بوگندو پخش شده در حالی که در اتاق بسته بوده یه چیز دیگه و اینکه ببینی جناب کلاغ پیر بو گندو در حالی که دور دهنش زردی مدفوع یه حیوان دیگه هست و پرهاش رو رنگارنگ کرده و یه شیشه ادکلن تیروز روی سرش خالی کرده یه چیز دیگه هست .  

 

حالا انتخاب با خودتون... یا سروکارتون با کلاغه پیر و افاضاتش بیفته یا به اونجاتون فشار بیارید و واسه مردم تخم بذارید !

   

حالا کی میگه من دلم گرفته ؟ وقتی یه همچون اعجوبه ای با این عمر طولانی جلو چشام روی دیوار بلند خونه قدیمیمون نشسته و زل زده بهم  احساس دلتنگی چرا ؟

 

همه سراسر نور عشق و امید و جاودانگی در غمزه اش هست ! 

 

حیف که تیر و کمانم دم دست نیست و گرنه از خجالت نگاهش بیرون می آمدم .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد