حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

حقیقت زشت

درد من تنها تنهایی نیست و توجه داشته باشید که: je pens , donc je suis

آرامش

با خودم  میگم :  واسه چی ؟! واسه کی ؟!  

 

میگم الان سی سال دارم ٬ دیگه چی دارم ؟   

اینکه کار دارم و ماشین و تو فکر یه خونه هم هستم و یه مدرک دانشگاهی و چندتا خواهر برادر ٬ اینا جزو دارائی من که بهم ارزش میدن محسوب میشن .

  

حالا اگه اینها چند برابر بود چی ؟  

چندتا کار توپ ٬ چندتا ماشین صدمیلیونی ٬ توی هرشهری یه خونه ٬ چندتا مدرک پروفسوری و ... 

  

خب چی واسه من تغییر میکرد ؟!!! شخصیت اجتماعی ؟ منزلت اجتماعی ؟ پز اجتماعی ؟  

 

من که میگم ارزش اینایی که گفتم واسه اسم و رسم خوبه ولی شب که توی رختخواب میخوابم خود خودم هستم ٬ تنها و لخت از هر یک از اونهایی که گفتم !  

 

 اون بهترین لحظه واسه اینه که ببینم چه چیزهایی از دارائیهام بدردم میخورد ٬ واقعا کدومش میتونه باعث بشه هر لحظه احساس اشباع و راحتی کنم ؟ احساس بی نیازی از افراد و مواد ؟  

 

 من که تا امروز بزرگترین و مهترین دارایی رو آرامش یافته ام ٬ هرچقدر فکرش میکنم میبینم اکثر ما انسانها همه هدفی رو در آرزوها و برنامه های زندگیمون تعیین و تبیین میکنیم بجز آرامش !  

 

می دانم چرا ٬ چون فردا را خیلی دراز می انگاریم غافل از اینکه فردا هم مثل دیروز کوتاهست . 

 

 

اما خب خیلی باید زحمت کشید تا به خود بقبولانیم که آرامش چه ثروت خوبیست و پس از آن چگونه باید با جامعه ای کنار بیاییم که فرهنگش به جنگ آرامش ما خواهد آمد !  ؟ 

 

زندگی را چه میشود ؟!

 

 

یک چیز باعث دلگرمی من می شود ٬ مرگ چه خوب نزدیک است .٬  

و آن نهایت آرامش است .  

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد